۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است


در مورد محل دقیق شهادت شهید برونسی اطلاعاتی از قبل وجود نداشت و گروه ویژه برون مرزی به‎دنبال نقطه‎ای که این شهید در آن‎جا باشد، نبود، بلکه به‎صورت تصادفی با یک گروه از شهدا که در اثر مرور زمان از زیر خاک بیرون آمده بودند، برخورد کردند.
گرداب- پیکر بی‎سر شهیدی به میهن بازگشت که عراقی‎ها از او هراس داشتند و حتی برای سرش جایزه تعیین کرده بودند.

عبدالحسین برونسی، پیشه‎اش بنایی بود و در مشهد محضر مقام معظم رهبری را درک کرده بود. وی که فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیه‌السلام بود، ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به شهادت رسید و اکنون پس از ۲۷ سال پیکر پاکش به میهن بازگشته است. در همین زمینه همراه شدیم با سردار باقرزاده، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‎های دفاع مقدس تا درباره بعضی ناگفته‎ها و حواشی بعد از کشف پیکر این شهید گفت‎وگو کنیم.





- خدا را شاکریم که پس از ۲۷ سال، پیکر مطهر شهید برونسی به میهن بازگشت. نحوه پیدا کردن پیکر ایشان چگونه بود؟ آیا از روی شواهد و قرائنی که همرزمان شهید داشتند، محل دقیق شهادت ایشان را می‌‎دانستید یا به‎صورت تصادفی به پیکر شهید برونسی برخوردید؟

پیکر شهید، در آستانه سال نو و در یک عملیات ویژه در شرق دجله، لز سوی گروه ویژه برون مرزی کاوش شد و به داخل مرز کشورمان انتقال داده شد. در مورد محل دقیق شهادت شهید برونسی اطلاعاتی از قبل وجود نداشت و گروه ویژه برون مرزی به‎دنبال نقطه‎ای که این شهید در آن‎جا باشد، نبود، بلکه به‎صورت تصادفی با یک گروه از شهدا که در اثر مرور زمان از زیر خاک بیرون آمده بودند، برخورد کردند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۵:۲۱
ندا حقانی شمامی



یک روز هم دوام نیاورد و دوباره عازم جبهه شد. پس از چند روز با ارسال نامه‌ای حضور خود در جبهه و همسنگری مجدد با برادرش را اطلاع داد و در نهایت نیز این دو برادر در آغوش هم در عملیات رمضان به شهادت رسیدند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)-منطقه چهارمحال و بختیاری- شاید «ظفر خالدی»،کوچکترین رزمنده شهید دفاع مقدس کشور را خیلی‌ها نشناسند. نوجوانی با 11 سال و 7 ماه سن و اهل روستای «تنگ کلوره» از توابع شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختیاری.

«گلی جان خالدی»، مادر شهید ظفر خالدی در گفت‎وگو با ایسنا می‌گوید: ظفر با وجود سن و سال کم،ایمانی قوی داشت. خوش خلق و با همه دوست بود. با شوخی‌های بچه گانه‌اش دیگران را به دینداری توصیه می‎کرد.شجاعت از ویژگی‌های بارز فرزند شهیدم بود. بارها با اصرار از پدر و بردارش می‎خواست او را هم به جبهه ببرند اما آنها به دلیل سن کم ممانعت می‎کردند. در نهایت تسلیم خواست او شدند و ظفر توانست مسئولان اعزام لردگان را هم راضی کند و با پدر و بردار بزرگترش هم‎رزم شود.

مریم خالدی، خواهر شهید ظفر خالدی نیز در گفت‎وگو با ایسنا خاطره اعزام ظفر به جنگ تحمیلی را یادآور شد و گفت: ما علاقه زیادی به برادران‌مان داشتیم،اما هرچه تلاش کردیم که حداقل ظفر که کوچکتر بود،به جبهه نرود، نتوانستیم در مقابل خواسته‌هایش ایستادگی کنیم و بالاخره عازم جنگ شد؛اما به دلیل بی‌تابی ما،پس از مدتی پدرم او را راضی به برگشت کرد. ظفر با چشم گریان از جبهه برگشت اما همه فکرش در جبهه بود. می‌گفت: همسنگران و برادرش تنها در جبهه مانده‌اند. به اندازه‌ای ناراحت بود که حتی شام هم نتوانست بخورد و فردای روزی که برگشته بود رفتن را بر ماندن ترجیح داد.گریه و بی‌تابی ما هم تأثیرگذار نبود.او تصمیم خود را گرفته بود. حتی یک روز هم دوام نیاورد و دوباره عازم جبهه شد و پس از چند روز نیز با ارسال نامه‌ای،حضور خود در جبهه و همسنگری مجدد با برادرش را اطلاع داد و در نهایت نیز این دو برادر در آغوش هم در عملیات رمضان( 61) به شهادت رسیدند.

قدرت‌الله رئیسی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران چهارمحال و بختیاری نیز به ایسنا گفت:کم‌سن و سال‎ترین رزمنده شهید کشور،شهید ظفر خالدی اهل روستای تنگ کلوره از توابع شهرستان لردگان و افتخاری برای استان چهارمحال و بختیاری است.

وی با اشاره به فعالیت‌های این شهید در طول دفاع مقدس، اظهارکرد: ظفر خالدی نخستین بار از طریق تیپ 14امام حسین(ع) به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های آزادسازی خرمشهر(عملیات بیت‌المقدس) و «رمضان» به همراه پدر و تنها بردارش حضور پیدا کرد.خالدی در عملیات رمضان و در روز 23 ماه مبارک رمضان و حین عملیات،با بردارش در یک سنگر و در آغوش هم در حالی به شهادت رسید که کمتر از 12 سال داشت. پیکرهای این شهدا که مفقودالاثر شده بودند،پنجم مردادماه 1378در منطقه شلمچه کشف و به لردگان منتقل شدند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۹:۵۹
ندا حقانی شمامی


یک جوان دانشجوی کم‌سال با یک مجموعه‌ی معدودی که خودش اسم آن را گذاشته تیپ - صد نفر آدم یک تیپند؟! صد و پنجاه نفر آدم یک تیپند؟! او خودش میگوید تیپ! - میرود به غرب کشور یا جنوب، با این تیپ مؤمن و مخلص، در مقابل جبهه‌ی دشمن با یک واحد رزمیِ مجهز و یک فرماندهیِ سابقه‌دار میجنگد. این ابزاری ندارد، جز همین ابزارهای ابتدائی، اما او به برترین ابزارها مجهز است؛ این تجربه‌ی فرماندهی ندارد، اما او به قدر عمر این، فرماندهی کرده. اینها در مقابل هم قرار میگیرند، این بر او غلبه پیدا میکند؛ تانک او را مصادره میکند، امکانات او را مصادره میکند، پیروز برمیگردد. این با خودسازی به وجود می‌آید. بدون خودسازی نمیشود وارد این میدانها شد.
 بعضی‌ها میترسیدند. بعضی‌ها از پیش قضاوت میکردند که نمیشود - اصلاً میگفتند نمیشود - هرجا هم حضور بسیجی بود، مخالفت میکردند. من میدیدم مردان مؤمنِ باصلاحیتِ ارتشِ منظمِ آن روز ما استقبال میکنند از این که مجموعه‌ی بسیج با آنها و همراه آنها باشد؛ این را من خودم در دوران جنگ مکرر دیدم؛ در پادگان ابوذر، در جنوب، در شمال غرب. خود فرمانده ارتشی اصرار داشت که مجموعه‌ی بسیجی با او همراه باشند؛ دوست میداشت، استقبال میکرد؛ اینجا در تهران یک عده‌ای نشسته بودند، نق میزدند که آقا چرا اینها وارد شدند؟ چرا بدون اجازه رفتند؟ چرا فلان اقدام را کردند؟ از حضور بسیجی ناراحت بودند. چون امید نداشتند، مأیوس بودند، میگفتند نمیشود کاری کرد؛ اما وقتی که وارد شدند، دیدند این ورود، امیدآفرین است؛ همه‌ی این استعدادها را جوشش میدهد.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۹:۰۴
ندا حقانی شمامی